ما آنچیزی نیستیم ، که ساخته اند
ما آنچیزی میشَـویم ، که میجوئیم
ما
خدائی را میجوئیم که آب روانست، و تخم هستی ما، آنرا شب و روز مینوشد، تا
بروید و درفرازش ، خوشه بینش شود ، وتا ازمکیدن این آب، تخم هستی ما ،
بروید و دراین گیتی بهشت ازما برآید، و سراپایمان ، خنده شود .
تا
ازخنده وشاد شدن ، گوهرما و اوباهم، زیباشود ، تا باهم اصل زیبائی باشیم
.ما خدائی را میجوئیم که درهم به پیچیم ، مانند پیچه به تنه درخت ، تا باهم
، اصل زیبائی و هم آهنگی وجشن و بینش باشیم .
جائی ترس و بیم هست، که خدا و انسان، همآغوش و جفت و آمیخته باهم نیستند .
انسان
، زشت میشود، چون دراین بریدن ، گناهکارمیشود، و خدا ، زشت میشود، و
میترسد که صورت خود را بنماید و ازانسان ، زشت تصویر گردد .
هنگامی
خدا از انسان، بریده میشود، خدا ، تبدیل به خالق ومعبود ، و انسان، تبدیل
به مخلوق وعبد میشود ، و دیگر،« یارهمدیگر» نیستند، و با این بریدگی ازهم ،
زشتی ودوزخ، پیدایش می یابد، که پیکر یابی « بیم وترس» است ، وهردو ازهم
میترسند وازهمدیگر میگریزند
:: برچسبها:
پژوهشی در باره شـاهـنـامه فردوسی ,
مقاله درباره شاهنامه ,
نقد شاهنامه فردوسی ,
نقد شاهنامه توسط آرزو درگیتی ,
پروژه نقد شاهنامه ,
شاهنامه ,
سکولاریته و مفهوم ,
اصل سکولار ,
:: بازدید از این مطلب : 143
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0